تقدیم به عشقم کیمیا....
9فروردین
...
یه شب فوق العاده خاص...
اخرش کیمیاجونم برام نوشت....علیرضا من و تو نسبت به هم متعهد هستیم و در برابر هم احساس مسئولیت داریم.... بهش گفتم دوستت دارم.....من با نیت پاک کیمیا رو می خواستم و با این اتفاق اسم امشبم شب موهبت حضرت زهرا گذاشتیم......
این رو هم بگم من از ۱۰ سالگی عاشقش شدم.....و ۲سال هست در ارتباطیم.....تا پای جونمم پاش وایستادم....
۱۳ بدرت مبارک عشق من...
خوشحالم دارمت عشقم....
یکی هست تو قلبم....اسمش کیمیاست....
دلم برات خیلی تنگ شده کیمیا جونم.....دلم گرفته سال نو پیش هم نیستیم....کاش بودیم کنار هم.....خیلی دوستت دارم.....
دلم می خواد باشی بریم لباس عید بگیریم....خودت با سلیقه خوبت برا آقاییت لباس بگیری...بریم دم عید دور بزنیم...بخندی واسم ....برات عیدی بگیرم....به قول خودت بعد گازم بگیری....
قصه عشق من و تو به قشنگی خیاله من و تو ماهی و آبیم که جدایمون محاله....
به امید سال تحویل هایی که کنار هم باشیم....و باهم سال رو تحویل کنیم....و علیرضات بهت عیدی بده....
دوست دارم اسمت رو صدا بزنم همش....مثل دیروز که باهم حرف زدیم همش بگی جانم...می دونی که خیلی دوست دارم....
عزیزمی.....
۱۲ اسفند دومین سالگرد رابطه منو کیمیامه....
عشق من براي توصيف مهربانيهايت واژهها ياري نميدهند
چرا که تو خود قاموس مهرباني هستي.
و من خوشحالم که سالي ديگر بر عمر رابطمان افزوده شد.
دنیام دومین سالگرد رابطمون رو بهت تبریک می گم.....
دوستت دارم خانومم کیمیا......از طرف آقاییت علیرضا....
کیمیای من تو دنیا یدونست...
عشق من تو دنيا يدونست
هيچكس نميتونه مث اون باشه
منم ديوانه وار ميخوامش اونم منو ميخواد
هرجوري هم بشه نميزاريم از هم جدا بشيم
اميدوارم همه به كسي كه ميخوان برسن
برا ماهم دعا كنين به هم برسيم
چون خييييليييي همو دوس داريم
به اميد ارزوهای قشنگمون.....
به امید روز های کنارهم.....
به امید بیدار کردنامون....
به امید لیوان یک نفرمون....
به امید .....
بین خودمان باشد
تو مخاطب هزار واژهای که در من جریان دارد،
و مفهوم همهی نفسهایی که در سینهام میرود و میآید،
و اصلا چیزی بیشتر از دوست داشتن هست اینجا که به نقطه ختم نمیشود . . .
چقدر اینو دوست دارم:
یا تو یا هیچ کس دیگه...کیمیای من...دنیای من...زندگیم...
راستی اینم بگم یکی هست که ازت خوشگل تره اونم دخترمونه....عزیزم
تعهد
11 فروردین
صبحانه خوردیم...رو به روی هم نشسته بودیم و یه عالمه سر سفره همه خندیدیم.....
بعدش دیگه رفتن خونشون دلم گرفت....بغض کردم اونم توی چشماش اشک جمع شده بود...رفتن خونشون...
اون دو روز خیلی بهمون خوش گذشت....
دوستت دارم کیمیاجونم.....خانومم...
روز 10 فرودین...
بعدش تفنگمو آوردم و یه نشونه گذاشتم و شروع به تیراندازی کردیم....به خانومم گفتم به خاطر من بیا تیراندازی کن اولش گفت نه ولی بالاخره قبول کرد...و تیر زد....تفنگ براش سنگین بود و من خودم برای عشقم تفنگو نگه می داشتم و اون تیراندازی کرد آخه دستای نازش درد می گرفتن....حالمون کنار هم خیلی خوب بود...یکم که همه مشغول شدن منو و کیمیام و یکی دیگه یه مقدار از جایی که نشسته بودیم فاصله گرفتیم و رفتیم تیراندازی...من تفنگو براش نگه می داشتم و اون تیر میزد....هی قربون صدقش میرفتم....انقدر کولی بازی در آوردیم همه فهمیدن میخواییم همو.....
موقع نهار خودم براش نوشابه ریختم و جلوش گذاشت قربونش برم اونم خورد...
داد میزدم ild اما کسی نفهمید یعنی چی...فقط کیمیا که میدونست می خندید...یعنی دوستت دارم دنیام...
و یه دنیا خاطره خوب دیگه.....تا شب باهم بودیم...بعد شب دوباره واسه خواب اومدن خونمون و خوابیدن....
اما من تا صب نخوابیدم.....
راهرو...(بامداد 10 فروردین)
ساعت 12 شب به بعد بود که دیگه همه خوابیدن من و گلمم به هم پیام میدادیم..بهش گفتم الان که همه خوابیدن بیا همو ببینیم کنار هم بشینیم...با هزار خواهش بالاخره قبول کرد...پیام میدادم تا ساعت حدودا یک و نیم شب...بعدش گفت خوب کجا بریم خونتون که شلوغه همه جا پره...منم گفتم بریم راهرو حیاط پشتی کسی نمیاد گفت باشه...انقدر استرس و هیجان داشتیم...من ساعت یک و نیم ادکلن زدم رفتم توی راهرو نشستم پیام میدادم بیا نمیومد انقدر طول کشید که دیگه جواب نداد گفتم خوابش برده دیگه نا امید شده بود حدود دو ساعت بود که اونجا نشسته بودم و نیم ساعت بی خبر بودم ازش بالاخره پیام داد...با یه عالمه ترس اومد ساعت 3 و 27 دقیقه...پیشم نشست توی تاریکی راهرو....انقدر خوشگل شده بود کیمیام....نشست کنارم...حرف زدیم...خیلی خوش گذشت بهمون....بغلش کردم...بوسیدمش...لپشو...پیشونیش و....قربونش بشم انقدر خجالت می کشید عشق با حیای من...دستمم گاز گرفت...یه عالمه حرف زدیم یه عالمه ترسیده بود...یه عالمه قربون صدقه هم رفتیم....بهش گفتم کیمیااااا بغل کی اومدی گفت بغل آقام......
بلند شد که بره بغل کردیم همو.....سرمون رو شونه هم...پیشونیش رو بوسیدم....دستشو برای آخرین بار گرفتم و رفت....تا ساعت 4 و 1 دقیقه پیشم بود.....وای چقدر خوش گذشت...چقدر زمان تند گذشت...
من قربونت بشم کیمیا خانومم....
9فروردین
...